محله سرجوب دولت‌آباد برخوار

محله سرجوب دولت‌آباد برخوار


این کیمیاست

شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۱۰ ب.ظ

زکریای رازی کتابی در علم کیمیاگری نوشت و به یکی از پادشاهان سامانی به نام ملک منصور تقدیم کرد. منصور از دیدن آن کتاب شادمان شد و زکریا را بسیار تمجید و تحسین کرد و هزار دینار زر به او بخشید و از او درخواست کرد به آنچه در این کتاب نوشته است عمل کند تا این دانش و هنر به مرحله‌ی ثبوت برسد. زکریا گفت: این کار به پول زیاد و لوازم مخصوصی نیاز دارد که تهیه‌ی همه‌ی آنها مشکل است. منصور گفت: هر چه وسایل و ادوات، لازم داشته باشی، برایت تهیه می‌کنم تا آنچه در این کتاب نوشته‌ای، آشکار کنی. وقتی منصور تمام وسایل را آماده کرد، زکریا نتوانست کاری انجام دهد. پادشاه گفت: هیچ خیال نمی‌کردم حکیم و دانشمندی چنین کتابی با مطالب دروغ تهیه کند که دیگران پس از او بیایند و از دروغ او پیروی کنند. پاداش تو را در تألیف این کتاب که همان هزار دینار بود دادیم، اکنون باید برای دروغی که نوشته‌ای، کیفر ‌شوی. آن گاه دستور داد آنقدر کتاب را بر سرش زدند تا کتاب پاره پاره شد، به همین جهت چشم او معیوب شد و پیوسته آب از چشمش می‌آمد.

گفته‌اند هنگامی که مشغول تهیه کیمیا بود، چشمش بر اثر بخارهای عقاقیر، به درد آمد. نزد طبیبی رفت تا معالجه کند. طبیب گفت: تا پنجاه دینار ندهی، مداوا نمی‌کنم. زکریا به ناچار پنجاه دینار داد. طبیب گفت: این، کیمیا است نه آنچه تو در صدد به دست آوردنش هستی! از آن لحظه به بعد زکریا علاقه‌ی فراوانی به علم طب پیدا کرد و مشغول آموختن آن شد و کتاب‌های بسیاری در این فن نوشت.

منبع: پند تاریخ به نقل از  روضات الجنّات

۹۳/۱۰/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پرتال محله سرجوب دولت آباد برخوار