محله سرجوب دولت‌آباد برخوار

محله سرجوب دولت‌آباد برخوار


زندگی نامه حضرت جواد (ع)

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ب.ظ

هشتمین امام معصوم (علیه‌السلام) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب‏ رؤیت جمال جواد‌الائمه (علیه‌السلام) بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمر امام رضا (علیه‌السلام) سپرى مى‏شد اما هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان‏ آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار قرار مى‏دادند که نمونه آن را مى‏توان در مکتوب «حسین ابن‏قیاما» مشاهده کرد. او که از سران «واقفیه‏» بود در نامه‏اى‏ به امام رضا (علیه‌السلام) مى‏نویسد: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى‏که فرزندى ندارى و امام (علیه‌السلام) پاسخ او را چنین نگاشت که از کجا مى‏دانى که من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد کشید که‏ خداوند به من پسرى عنایت‏ خواهد کرد که حق را از باطل جدا مى‏کند. تا اینکه طبق پیش بینى امام (علیه‌السلام) در رمضان سال 195 هجرى‏ و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد (علیه‌السلام) متجلى شد و مادرش «سبیکه‏» را که از خاندان «ماریه قبطیه‏» همسر پیامبر (صلوات الله) بود و به فرموده امام رضا (علیه‌السلام) آفرینشى پاکیزه و منزه داشت. مرتبت و مقامى والاتر بخشید.

ولادت امام جواد (علیه‌السلام) تمامى شایعات مربوط به امام رضا (علیه‌السلام) را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین‏جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودى است که براى‏ شیعیان ما «در این زمان‏» با برکت‏تر از او زاده نشده است.

مولودى که حدود شانزده سال رهبرى و امامت‏ شیعیان را عهده دار شد و در این راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب‏ علمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.

شهادت آن بزرگوار پایانى است‏ بر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغش‏ تلاشهایى که خلفاى بنى عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت ‏آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى است‏ به عوامل و موجبات‏ شهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسى سه عامل مى‏پردازیم:

تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار

مى‏دانیم که یکى از القاب آن حضرت «تقى‏» است و این به خاطره‏ جلوه و ظهور خاصى است که تقواى الهى آن امام همام در اجتماع‏ آن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا راه ‏دیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خور دار از صفت ‏تقوا و عصمت الهى هستند چنانکه همه «صادق‏» راستگو و «کاظم‏» فرو برنده خشم و «زین العابدین‏» زیباترین روح‏ پرستنده‏» هستند.

اما فرهنگ القاب معصومین ریشه‏اى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد که لقب «تقى‏» نیز از این مقوله ‏است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نکته رهنمون مى‏کند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به‏ گمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار براى یک بار هم ‏که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش که او را به خاطر پاکى و طهارت الهى‏اش مى‌ستودند ساقط کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایى نبرد و پاکى و تقواى‏ امامت ‏بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف‏ یافت. این بار کافى است روایت ذیل را مرور کنیم.

ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب‏» از محمد بن ریان نقل مى‏کند که ‏مامون درباره امام محمد تقى (ع) به هر نیرنگى دست زد شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهو او را متمایل کند به نتیجه‏اى نرسید تا زمانى که خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک از زیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد (ع) براى‏ حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود با جامهاى جواهر نشان از او استقبال کنند کنیزان به آن دستور العمل رفتار کردند ولى حضرت ‏توجهى به آنها ننمود.

و مردى بود به نام «مخارق‏» که آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید و از او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امور مزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر (ع) کمترین‏ علاقه‏اى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامین‏ مى‏کنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونه‏اى‏ که اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنین کرد ولى دید حضرت جواد (ع) نه به سوى او و نه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود. سپس سر برداشت و رو به ‏آن مرد کرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون‏» از خدا پروا کن ‏اى ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کار افتاد تا آن که بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت: وقتى که ابو جعفر (ع) فریاد بر کشید آن چنان هراسیدم که هرگز به‏ حالت اول باز نخواهم گشت.

برترى دانش و تفوق علمى

دومین عامل شهادت امام جواد (ع) را مى‏توان حضور قوى و کار آمد حضرت در صحنه‏هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که ‏این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد (ع) که بسیارى‏ خلافت را حق آنان مى‏دانستند به نمایش مى‏گذاشت. و ضعف بنیه علمى‏ دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار مى‏ساخت که از میان‏ مباحثات متعدد حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل مى‏کنیم.

«زرقان‏» که با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت مى‏گوید یک روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت  در حالى که به ‏شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم‏ که کاش بیست‏ سال پیش مرده بودم. پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه‏ از ابوجعفر امام جواد «ع‏» در مجلس معتصم بر سرم آمد. گفتم: جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه‏ «معتصم‏» خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه‏ همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على  حضرت جواد «ع‏» را نیز فراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من‏گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست‏ در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم‏»، صورت و دستهایتان ‏را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولى‏ گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل‏ آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:

«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق‏» صورتها و دستهایتان ‏را تا آرنج‏ بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن‏ على امام جواد (ع) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم‏ داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن على (ع) گفت: چون قسم‏ دادى نظرم را مى‏گویم. اینها در اشتباه‏اند. زیرا فقط انگشتان‏ دزد باید قطع شود و بقیه دست ‏باید باقى بماند. معتصم گفت: به‏ چه دلیل؟

گفت: زیرا رسول خدا (ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق‏ مى‏پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى‏ براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال‏ مى‏فرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده‏گاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن‏ابى داود مى‏گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ کردم. پس از سه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى‌رسد و مى‏گوید: به معتصم‏ گفتم خیر خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این‏جهت ‏سخنى مى‏گویم که مى‏دانم با آن به آتش جهنم مى‏افتم. معتصم‏ گفت آن سخن چیست؟ گفتم: چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده‏ است‏ به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى‏کنند او از امیرالمومنین شایسته‏تر به مقام اوست، تمامى‏ سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟

پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را در برابر این خیرخواهیت ‏به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بود که تصمیم به شهادت امام (ع) گرفت.

بزرگداشت نهضتهاى شیعى

حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى (ع) در زمان‏ یکى از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و نام‏ او سندى بر محکومیت ‏بنى عباس تلقى مى‏شد و حماسه نهضتهاى شیعى‏ علیه خلفاى عباسى را در خاطره‏ها تجدید مینمود.

در حمایت از این شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد (ع) مى‏خوانیم: «پس‏از فاجعه کربلا هیچ فاجعه‏اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده‏ است.» یکى از نویسندگان در حکمت نقش انگشترى امام جواد (ع) «نعم‏القادر الله‏» مى‏نویسد: بعد از آن که «مامون‏» همه‏ انقلابها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد. طبیعى بود که مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت ‏آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود از محکم ساختن پایه‏هاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچ‏ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته باشد دست ‏یافته‏اند ولى مى‏بینیم که بعد از این همه، نقش انگشترى‏ امام جواد (ع) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مى‏کند و تمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان را محکوم مى‏کند آن نقش این‏ جمله است «نعم القادرالله‏» چه نیکو توانمندى است‏ خدا.

و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت‏ براى‏خود گرفت جویاى حال امام جواد (ع) شد و دستور داد که امام‏جواد (ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که‏ حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت‏ ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است‏ بر خلافتهاى ‏باطل بنى عباس.

درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه (ع) آن هنگام که با میلادش جلوه زیباى مبارک‏ترین مولود را رقم زد و آن هنگام که با قامت زیباى امامت‏ خویش قیامتى از شکوه و جلال و عظمت الهى را متجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده از جهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش ‏آیات جهاد و شهادت گشت.

۹۴/۰۶/۲۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پرتال محله سرجوب دولت آباد برخوار