محله سرجوب دولت‌آباد برخوار

محله سرجوب دولت‌آباد برخوار


۱۵۲ مطلب با موضوع «مذهبی ، تربیتی» ثبت شده است

1ـ از بین بردن گناهان

قرآن کریم می‌فرماید:

«و أقِم الصلوة طَرَفَی النّهار و زُلَفاً من اللّیل انّ الحسنات یُذهِبْنَ السیئات ذلک ذکری للذّاکرین» (2)

«در دو طرف روز و اوایل شب نماز را بپادار، چه آنکه حسنات، سیئات را از بین می برد. این تذکری است برای آنان که اهل تذکرند.»

۰ نظر ۱۹ آذر ۹۴ ، ۰۹:۰۷

حضرت علی علیه‌السلام به فرزندش امام حسن علیه‌السلام فرمود:

پسرم چهار چیز از من یاد بگیر و چهار چیز به  خاطر بسپار که تا به آنها عمل می‌کنی زیان نبینی:

همانا

ارزشمندترین بی‌نیازی عقل است.

بزرگترین فقر بی‌خردی است. 

ترسناکترین تنهایی خودپسندی است.

گرامی‌ترین ارزش خانوادگی اخلاق نیکوست.

پسرم!

از دوستی با احمق بپرهیز چرا که می‌خواهد به تو نفعی رساند اما دچار زیانت می‌کند.

از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز داری از تو دریغ می‌دارد.

از دوستی با بدکار بپرهیز، که با اندک بهایی تو  را می‌فروشد.

از دوستی با دروغگو بپرهیز، که او به سراب ماند، دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور می‌نمایاند.

حکمت ۳۸، نهج‌البلاغه

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۴ ، ۰۸:۴۸

چارلی چاپلین می‌گوید: با پدرم سیرک رفته بودیم توی صف خرید بلیط زن و شوهری با چهار فرزندشان جلوی ما بودند که با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی‌هایی که قرار بود ببینند، صحبت می‌کردند.

وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیط‌ها را به آنها اعلام کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمی‌دانست چه بکند و به بچه‌هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید. ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می‌کرد گفت: متشکرم آقا.

مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه‌ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد. بعد از این که آن‌ها داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم.  آن سیرک زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم.

«ثروتمند زندگی کنیم به جای آنکه ثروتمند بمیریم»

۰ نظر ۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۱

یکی از مراجع می‌گفت:

ما یک گاریچی در محله‌مان بود، که نفت می‌برد و به او عمو نفتی می‌گفتند.

یک روز مرا دید و گفت حاج آقا سلام، ببخشید خانه‌تان را گازکشی کرده‌اید؟

گفتم بله.

گفت: فهمیدم چون سلام‌هایت تغییر کرده!

آقا می‌گوید من تعجب کردم گفتم: یعنی چه؟

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۴

امام صادق علیه السلام فرمودند:

1- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ

بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.

 

2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة

و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه‌گیری (مثبت و سازنده) یافتم.

 

3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»

و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) یافتم.

 

4- و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی

سرعت در ورود به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.

 

5- و طلبتُ حب الموت، فوجدته فی تقدیم المال لوجه الله

و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۵۰

مادامى که سیب با چوب باریکش به درخت متصل است

همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند

باد باعث طراوتش می‌شود

آب باعث رشدش می‌شود

و آفتاب پختگی و کمال می‌بخشد

اما

به محض منقطع شدن از درخت

و جدایى از «اصل»

آب باعث گندیدگی

باد باعث پلاسیدگی

و آفتاب باعث پوسیدگی

و از بین رفتن طراوتش می‌شود

مراقب «اصالتمان» باشیم

که

انسانیتمان از بین نرود.

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۹

به یزید خبر مى‌رسد که بعضى از مردم شام با دیدن کاروان اسیران و آگاهى به برخى از واقعیت‌ها، نظرشان در مورد او عوض شده و در پى آن هستند که واقعیت را بفهمند.

پس زمان آن رسیده است که یزید براى فریب دادن و خام کردن آنها کارى بکند. فکرى به ذهن او مى‌رسد. او به یکى از سخنرانان شام پول خوبى مى‌دهد و از او مى‌خواهد که یک متن سخنرانى بسیار عالى تهیه کند و در آن، تا آنجا که مى‌تواند به خوبى‌هاى معاویه و یزید بپردازد و حضرت على و امام حسین (ع) را لعن و نفرین کند و از او خواسته مى‌شود تا روز جمعه وقتى مردم براى نماز جمعه مى‌آیند، آنجا سخنرانى کند.

۰ نظر ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۷

مردی به خدمت امام صادق (ع) آمد و عرضه داشت: من مرتکب گناهی شده‌ام.

امام صادق (ع) فرمود: خدا می‌بخشد.

آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده‌ام خیلی بزرگ است.

امام فرمود: اگر به اندازه‌ی کوه باشد خدا می‌بخشد.

آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده‌ام خیلی بزرگتر است.

امام فرمود: مگر چه گناهی مرتکب شده‌ای؟

و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.

پس از اتمام سخن امام صادق (ع) رو به آن مرد کرد و فرمودند:

خدا می‌بخشد ، ترسیدم نماز صبح تو قضا شده باشد!

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۷:۴۸

ابوحمزه ثمالی از کسانی بود که مورد توجه چهار امام معصوم قرار گرفت تا جایی که وقتی امام صادق علیه‌السلام  می‌دید ، می‌فرمود: هر وقت تو را می بینم احساس آرامش و راحتی می‌کنم.

از بس نفس او پاک بود بیشتر اوقات خود را در مسجد کوفه می‌گذرانید و به عبادت مشغول بود.

ابوحمزه می‌گوید: روزی جلوی ستون هفتم مسجد کوفه نشسته بودم، مردی از در «کنده» وارد شد که زیباتر، خوشبوتر و خوش لباس‌تر از او ندیده بودم، عمامه‌ای بر سر و پیراهنی با نیم تنه بر تن داشت؛ اما عبا نداشت. کفش‌های عربی را از پای در آورد و کنار ستون هفتم به نماز ایستاد.

چنان تکبیره الاحرام گفت که موی بر بدنم سیخ شد و شیفته لهجه‌ی دلربای او شدم. نزدیک رفتم تا سخنانش را بشنوم. دعایی خواند و چهار رکعت نماز به جای آورد، پس از پایان نماز برخاست و از مسجد خارج شد.

۰ نظر ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۱

شهید محراب حضرت آیت‌الله سیّد عبدالحسین دستغیب شیرازی می‌نویسد: در چند سال قبل، محترمه‌ی علویّه‌ای (خانمی سیّده) که بر نماز جماعت مسجد جامع مداومت داشت به بنده گفت: مدّت‌ها است که به جدّه‌ام صدیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا علیها‌السلام متوسّل شده‌ام برای نجاتم تا این که شب گذشته در عالم رؤیا آن حضرت را دیدم، عرض کردم: بی‌بی! ما زنان چه کنیم که اهل نجات باشیم؟

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۰

زنی خدمت حضرت فاطمه‌ی زهرا علیها السلام رسید و عرض کرد: مادر پیری دارم که در مورد نمازش چند سؤال داشت، مرا خدمت شما فرستاد تا آنها را بپرسم. آن بانوی ارجمند به تمام سؤال‌های او پاسخ داد. آن زن آنقدر زیاد سؤال کرد که پیش خود شرمنده شد و عرض کرد: دیگر شما را به زحمت نمی‌اندازم.

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۰

هنگامی که حضرت نوح علیه‌السلام  کشتی را ساخت و انواع حیوانات را در آن جای داد، الاغ از کشتی بیرون ماند. هر چه نوح علیه‌السلام  او را وادار می‌کرد سوار نمی‌شد، بالاخره خشمگین شد و گفت: سوار شو ای شیطان!

شیطان این سخن را شنید و خود را در پی الاغ آویزان کرد و داخل کشتی شد. حضرت نوح خیال می‌کرد شیطان سوار نشده، همین که کشتی به حرکت در آمد چشم نوح به شیطان افتاد که در صدر کشتی نشسته بود. پرسید: چه کسی به تو اجازه داد؟ گفت: مگر تو نگفتی سوار شو ای شیطان. آن گاه گفت: ای نوح! تو بر من حق داری و بر من نیکی کرده‌ای، می‌خواهم آن را جبران کنم. نوح پرسید: آن خدمت چه بوده؟ در پاسخ گفت: تو دعا کردی قومت به یک ساعت هلاک شدند، اگر این کار را نمی‌کردی من حیران بودم با چه وسیله‌ای آنها را منحرف و گمراه کنم و تو مرا از این زحمت راحت کردی.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۲

وقتی نام عاشورا به گوش می‌رسد، آتش سوزناکی از غم، دل را در بر می‌گیرد و اشک، امان را می‌برد. وقایع دردناک عاشورا تا بعدازظهر که هنگامه شهادت امام حسین علیه‌السلام بود جنایاتی را به خود دید و از شهادت امام حسین (ع) به بعد سرزمین کربلا شاهد فجایع و جنایاتی خاص در مورد اهل بیت پیامبر بود.

عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از این که امام حسین (ع) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند.

۰ نظر ۰۳ آبان ۹۴ ، ۰۸:۲۳

عمرو بن دینار گفت: حسین بن علی علیه‌السلام  به عیادت زید بن اسامه رفت. زید در حال مریضی اظهار غم و اندوه فراوان می‌کرد. فرمود: برادر! از چه اندوهناکی؟ عرض کرد: شصت هزار درهم مقروضم. فرمود: قرضت به عهده‌ی من است، آن را می‌پردازم.

گفت: می‌ترسم بمیرم. فرمود: تا من از طرف تو نپردازم نخواهی مُرد، آن‌گاه قبل از درگذشت زید قرضش را پرداخت و پیوسته می‌فرمود: ترس از دشمنان، سنگدلی بر بیچارگان و بخل هنگام بخشیدن، زشت‌ترین صفات پادشاهان است.

روزی مردی اعرابی وارد مدینه شد و پرسید: سخاوتمندترین مردم مدینه کیست؟ حسین بن علی علیه‌السلام  را به او معرفی کردند. او وارد مسجد شد، آن حضرت را در حال نماز دید، ایستاد و  چند بیت خواند که معنایش چنین است:

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۳

در کتاب سیاده الاشراف آمده است: از چیزهایی که بینی حسودان را به خاک می‌مالد این است که موقع شهادت امام حسین علیه السلام ، بنی امیه دوازده بچه در گهواره‌های طلایی و نقره‌ای داشتند و از آن حضرت به غیر از علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام  نمانده بود؛ ولی حالا کمتر شهر و دهی است که در آن عده‌ی زیادی از اولاد حسین پیدا نشود و از بنی امیه احدی زنده نمانده است!

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۰۳

پرتال محله سرجوب دولت آباد برخوار